ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 30 ساله )

با سلام خدمت شما بزرگواران.من یک سال و نیم پیش با یکی از دوستان خانوادگی درد دل کردم و راز دلم رو گفتم و ازش کمک خواستم.همسرش قبل از صمیمی شدنمون فوت کرده بود و بیشترین دلیل صمیمیتمون به خاطر کمک بهش بود.تا کمک خودش و بچه هاش کنم.اما حقیقتا خودش رو فقیر و همش دست نیاز از این و اون داشت. مثلا اگه من امروز براش کلی خار و بار میخریدم و مادرم یه ساعت بعد می اومد خودش رو ندار جلوه میداد و انباری خونش پر بود مثل یک فروشگاه و اینکه با هر مردی می رسید راحت صحبت و درد دل میکرد و خیلی مسایل دیگه... و وقتی هم بهش میگفتی میگفت من به خودم اطمینان دارم و امامزاده ام.یه روز بخاطر تمام این مسایل دعوامون شد و قطع رابطه کردم.اما اون راز منو به همه گفت و خیلی حرف های دیگه حتی تا مرز به هم زدن زندگیم هم اومد.به مادرم؛ خاله م و اشناهایی که میشناختیم گفته من با ده نفر رابطه داشتم.همسرم وقتی شنید فقط گفت تقصیر خودت هست که دلت برای کسی سوخت و اطمینان کردی و من تو رو میشناسم و بره به همه بگه هر چی دوست داره. اون میخواد زندگیتو بپاشه اما من و تو زندگیمونو داریم و مهم نیست.منم پارسال بی توجه زندگیمو کردم اما باز هم یکی از فامیلامون گفت که این حرفا رو زده و گفته من از هرزگی دکان باز کردم.دیگه به همسرم نگفتم اما حالم از تو از خودم خرابه و بهم ریخته ست.در ضمن بگم نه از روی کینه یا دل خوری چون شما که من و اون نمیشناسید و نمیدونید کجای کره خاکی هستیم اما الان خودش خیلی وضعش خرابه و توی منطقه میشناسنش و خیلی چیزای دیگه....اما انقدر تهمت میزنه و داره ابرومو میبره. ایا باید من باز هم به گفته همسرم سکوت کنم و محل ندم؟تو رو خدا بگید چیکار کتم؟ یا حداقل با خودم چه جوری کنار بیام تا حرفاشو نشنیده بگیرم؟با تشکر از شما بزرگواران


مشاور (احسان فدایی)

با سلام و سپاس از همراهی شما، از این که ما را امین خود دانستید کمال تشکر وقدردانی را داریم. ما قدر ارتباط با شما را می دانیم.

بزرگترین فصل کتاب زندگی در رابطه با دیگران است و در همین بخش است که ارزش‌های الهی و انسانی زیادی از قبیل صداقت، امانت‌داری، ایثار، سخاوت، گذشت، حسن ظنّ و اعتماد به دیگران و ده‌ها خصلت دیگر به بار می‌نشیند؛ بنابراین بدون تردید انسان‌ها در همه جوامع به گونه‌های مختلف با هم در ارتباط هستند و این رابطه دو یا چند جانبه برای زندگی اجتماعی از اهمیت انکار ناپذیری در حیات انسانی برخوردار است.

خواهر گرامی!دوست واقعی آن است که دوستی‌اش مایه زینت آدمی باشد و هر گاه به او خدمتی کنی نگهداریت کند و در معرض خواری و ذلت قرارت ندهد، در سختی و رفاه یاریت رساند، سخنت را تصدیق کند و گفتارت را دروغ نشمارد، هر گاه به او نیکی کردی پاسخش را به نیکی دهد، اگر عیبی از تو آشکار شد آن را بپوشاند، اگر نیکی و خوبی دید بازگویش کند. دوست واقعی لغزش‌های دوست را بوق و کرنا نمی‌دهد بلکه خدا گونه عیب پوشی می‌کند. متأسفانه فردی که شما به عنوان دوست خانوادگی خود انتخاب نمودید فاقد چنین صفاتی است و نه تنها عیب پوشی نمی کند بلکه دچار افتراء و تهمت به شما نیز شده است. در چنین شرایطی خدای متعال را شاکریم که همسرتان با شما متحد است و نمی گذارد آسیب های این فرد به زندگی تان وارد شود. اما بهترین اقدام خود شما نیز همان چیزی است که همسرتان بیان کرده یعنی «بی توجهی». اگر شما بر علیه او اقدام کنید یقین بدانید حساسیت او را بر انگیخته تر می کنید و شاید اقدامات بیشتری به دلیل لجبازی انجام دهد و آسیب بیشتری بر شما وارد سازد. منتها الان مدتی به کار خود ادامه می دهد و پس از آن متوقف می شود. پس توصیه می کنیم اصلا با او درگیر نشوید و به گفته های دیگران نیز توجه نکنید زیرا قطعا خدای متعال عادل و خبیر است و اگر مردم نیز در مورد شما فکر بدی کنند گناهش بر دوش دوستتان است ولی در نزد خدای متعال قطعا مأجور خواهید بود.

خواهر محترم! با هر کسی نمی‌توان طرح دوستی ریخت. در این باره پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِل‏؛ دین هر شخصی از دوستش تاثیر می‌پذیرد پس هر کدام از شما باید دقت کنید با چه کسی طرح دوستی می‌ریزید».

موفق و پیروز باشید.

پی نوشت:

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ‏بحارالأنوار، بیروت‏: دار إحیاء التراث العربی، ‏1403ق، ج71، ص192.